فروردین
سلام نفس مامان.خیلی درگیر بودم نتونستم برات بنویسم.عید93رفتیم با مامانی بابایی و خاله ها طبس.بعد رفتیم عقد دختر عموت که تورو گذاشته بودیم خونه مامانی بابایی. قل قل میخوری رو زمین خوشحالی.از دیروزم وقتی خوابت میاد قل میخوری و شصت میخوری.به شکم خوابت میبره.سنگین که میشی برمیدارمت و شیرت میدم.هنوز تو خواب شیر میخوری.شیشه تو بیداری هم میخوری. دیشب مامانی بهت فرنی داد دوست نداشتی.امروزم نخوردی.باید بهت سرلاک بدم و با فرنی قاطی کنم. الان تو روروئک راه میری جلو تلویزیون و دس دسی نگا میکن و ذوق میکنی.
نویسنده :
مامان ساناز.رها
12:18